#شروع_از_پایان_پارت_27


یه چند ساعتی رو تو اتاق موندم حتی جرات اینکه پامو از اتاق آرش بذارم بیرون هم نداشتم،تا اینکه آرش خودش اومد بالا و گفت گشنشه،چاره ای نبود باید میرفتم ناهار درست میکردم، از آرش پرسیدم بهزاد کجاست که گفت تو اتاقشه برا همین با خیال راحت رفتم پایین،آرش خواست قورمه سبزی درست کنم ،منم مشغول شدم،مامانم همیشه میگفت باید آشپزی یاد بگیری به دردت میخوره برا همینم آشپزی رو نوبتی کرده بود،الان واقعا ممنونش بودم، خدا رو شکر تو یخچالش همه چی پیدا میشد ،به خودش که نمیومد آشپزی بلد باشه،از املتی که اونشب درست کرده بود معلوم بود،پس حتما خدمتکاری چیزی داشته.همینجور کارم و میکردم که صدای تلفن از توهال شنیدم، بدو بدو رفتم تو هال که دیدم موبایل بهزاد رو میز وسط هاله و زنگ میخوره،باید نیک باشه،گوشی و ورداشتم وجواب دادم،صدای یه مرد دیگه بود که با یه لهجه ی عجیب انگلیسی حرف میزد،گفت که الان تو فرودگاهه و پرسید کجا میتونه ما رو ببینه،نمیدونستم چی باید بهش بگم،ازش خواستم گوشی رو نگه داره و خودم بدو بدو از پله ها رفتم بالا،پشت در اتاق بهزاد یه لحظه مکث کردم ولی الان که وقت خجالت کشیدن نبود،یه تقه به در زدم و وارد شدم،بهزاد روی تخت دراز کشیده بود،یه دستش زیر سرش بود و توی اون یکی دستش کلیپس من بود که بهش زل زده بود وداشت آروم باز و بسته ش میکرد!!!!کلیپس من تو دست اون چه غلطی میکرد؟؟؟چه میدونم من که هر دقیقه اونو یه وری مینداختم،چون عادت داشتم موهام باز باشه....

_ چیزی میخوای؟

نگاهمو از کلیپس گرفتم وبا بهت بهش نگاه کردم:

_ چی؟ ......ها !!!.......... یه نفر پشت تلفنه،همون خلبانه ست.

و گوشی و بهش دادم و منتظر موندم ببینم بهش چی میگه،انگلیسی که باهاش حرف نمیزد فکر کنم فرانسوی بود چون غ _ژ زیاد استفاده میکرد،حالا نمیتونست انگلیسی حرف بزنه که منم چار کلمه بفهمم؟مثلا میخواد بگه فرانسوی بلدم؟ همین جور مثل مونگولا زل زده بودم به دهنش ببینم چی میگه ولی دریغ از یک کلمه...تلفنش که قطع شد بدون اینکه به من توجهی کنه بلند شد و با سرعت از اتاق خارج شد،واقعا که ،عوض معذرت خواهیشه؟ دوییدم دنبالش:

_ چی میگفت؟

همونجور که تند تند میرفت جواب داد:

_ میرم فرودگاه دنبالش؟

_ مگه قراره باهاش بریم؟

وایساد نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد:


romangram.com | @romangram_com