#شروع_از_پایان_پارت_26

_ من سردم ؟

و همونطور به طرفم اومد،انگار خیلی بهش برخورده بود،زبونم بند اومده بود و با ترس بهش نگاه میکردم که اومد بازوهامو زیر پنجه هاش فشار داد و آروم با نفرت گفت:

_میتونی امتحان کنی؟

و بدون اینکه فرصت هیچ کاری بهم بده،لباش و محکم به لبام فشرد و با ولع شروع کرد به بوسیدنم،تو همون حال پرتم کرد رو تخت آرش و خودشم افتاد روم، حتی اجازه ی نفس کشیدن هم بهم نمیداد و همینطور با شدت منو میبوسید هر چه قدر تقلا میکردم در مقابل قدرت اون بیفایده بود،فکر کنم لبام تیکه پاره شده بود،تا اینکه بعد از یه مدت نسبتا طولانی لبام و ول کرد شروع کرد به بوسیدن گردنم و بعدش سر شونه هام،همونجورکه تقلا میکردم به سختی با فریاد گفتم:

_ بهزاد معذرت میخوام، غلط کردم

از روم بلند شد، فکر میکردم همه چی تموم شده که با سرعت تیشرتش و در آورد و دوباره از لبام شروع کرد،پنجه هامو تو بازوهاش فرو میکردم، ،فکر کنم زخمیش کرده بودم،ولی مطمئنا از کاری که اون با لبای من میکرد بدتر نبود،مثل وحشی ها شده بود.به نفس نفس افتاده بودم،یه لحظه که لبام آزاد شد،با گریه گفتم:

_ بهزاد تو رو خدا، به خدا نمیدونم اون حرف احمقانه رو از کجا زدم...

انگار یه کم به خودش اومد،چون گردنم و ول کرد و همونجور که روم خم شده بود بی حرکت موند،صورتش برافروخته بود وبه تندی نفس نفس میزد و عرق کرده بود.روشو ازم برگردوند ولبه ی تخت نشست در حالیکه سرش پایین بود و موها ش ریخته بود رو صورتش زیر لب گفت:

_ معذرت میخوام.... تو با اون حرفت تحریکم کردی.

و تیشرتش و برداشت و با سرعت از اتاق زد بیرون.

اشکامو پاک کردم و همون جور که دراز کشیده بودم رفتم تو فکر،تا به حال هیچ مردی بهم دست هم نزده بود،چه برسه به ........ چرا این کار و کرد؟مگه همین چند دقیقه پیش خودش نمیگفت چطوری میتونی به مردا اعتماد کنی؟ اَه....همش تقصیر خودم بود،چرت و پرت تحویلش دادم اونم به تریپ قباش بر خورد،حالا با چه رویی برم پایین؟

romangram.com | @romangram_com