#شروع_از_پایان_پارت_16
_ سلام،چطوری؟
آرش بیسکوییتی که دستش بود و سریع انداخت تو دهنش و دستشو با پیرهنش پاک کرد و باهاش دست داد، از این حرکت بامزه ی آرش هیچکدوم نتونستیم جلوی خنده مونو بگیریم.رفتم از در اون وری، جعبه ی کمکهای اولیه رو آوردم،پاچه شو زدم بالا.
_ فکر همه جا رو کردی نه؟
بدون اینکه سرمو بالا بیارم یه لبخند زدم،دستمو گرفت،بهش نگاه کردم
_ بهم اعتماد نداری یا ازم خجالت میکشی؟
_خجالت نمیکشم..
_پس اعتماد نداری؟
_ نه....موضوع این نیست،آخه تو غریبه ای
_من اذیتت نمیکنم،نترس
برای اینکه خیالش راحت بشه یه لبخند زدم و دوباره مشغول کارم شدم،زخمش خیلی داغون بود،تمیزش کردم و پانسمانش کردم وکمک کردم بشینه جلو ،آرش و عقب سوار کردم و خودم نشستم پشت فرمون.
_خوب حالا کجا بریم؟
romangram.com | @romangram_com