#شروع_از_پایان_پارت_155


سرمو توی سینه ش فرو کردم و اجازه دادم اشکام لباسش و خیس کنه ،

_ فکر میکردم منو نمیخوای ......

منو بیشتر به خودش فشار داد :

_ چطور تونستی همچین فکری کنی ؟ مگه میشه تو رو نخوام ؟.........من عاشقتم......

یه دفعه منو از خودش جدا کرد و پرسید :

_ آرش کجاست ؟

انگار منتظر بهونه ای بودم تا با صدای بلند بزنم زیر گریه ، وقتی منو به اون حالت دید سعی کرد آرومم کنه ولی موفق نبود ، کمکم کرد بشینم رو مبل و خودش کنارم نشست و صبر کرد تا خودم آروم بشم .........سرمو گذاشتم رو سینه ش با گریه جریان پیدا نکردن آرش و براش تعریف کردم و آخرش با گریه زمزمه کردم :

_ بهزاد آرش بدون من نمیتونه ، من که آدم بزرگم بعد از اینکه دیدم تو و آرش نیستین اینقدر داغون شدم ..........پس آرش دیگه داره چیکار میکنه ؟

_ پیداش میکنیم عزیزم ، دنبالش میگردیم ........

سرمو بلند کردم و به صورت بهزاد خیره شدم :


romangram.com | @romangram_com