#شروع_از_پایان_پارت_148
_ ما باید بهش کمک کنیم تا یادش بیاد ، کیانا تو به اندازه ی کافی قبلا با بهزاد قهر کردی........الان وقت این نیست که بازم باهاش قهر کنی ، مریم بهم گفته از لجش رفتی با یکی دیگه دوست شدی ! ........اگه واقعا دوستش داری فکر نمیکنی باید وایستی و به خاطرش با مشکلات بجنگی ؟ ........باید بهش کمک کنی تا یادش بیاد......فرار کاری رو درست نمیکنه .......
خدا میدونه چقدر دوست داشتم حرفای ژان درست از آب در بیاد ، از تصور اینکه فراموشی بهزاد مدت دار باشه و دوباره منو یادش بیاد ......دوباره عاشقم باشه .......دوباره داشته باشمش ...... نزدیک بود بال در بیارم ، با این وجود نمیتونستم با خودم کنار بیام که برم سراغش و اون باز هم منو به چشم یکی که میخواد آویزونش بشه ببینه ، از طرفی احتمال میدادم اگه خودشو به فراموشی زده باشه و همه ی اینا فیلمش باشه وقتی ژان پل رو تنهایی ببینه دیگه نقش بازی نکنه ، از این رو به ژان پل گفتم :
_ امیدوارم حق با تو باشه ، ولی....... بهتره خودت تنهایی ببینیش ، من میترسم .........میترسم دوباره فکر کنه میخوام خودمو آویزونش کنم ........راستش هنوزم نمیتونم باور کنم که واقعا یادش رفته باشه ......
_ همش به خاطر تلقین خودته ، با این وجود اگه اصرار داری که من تنها برم حرفی نیست.......
_ ممنونم......
از یادآوری صفحه ی فیس بوکی که درباره ش گفته بود با شوق دستامو به هم کوبیدم و گفتم :
_ تو اون صفحه ی فیس بوک جین هم هست ؟
_ نه جین هنوز نیست ، همه نیستن.........خوب همه که به ذهنشون نمیرسه ممکنه یکی همچین صفحه ای باز کرده باشه.........
با ژان پل صفحه ی فیس بوک و دیدم و با کمک اون منم عضوش شدم ، از کسایی که میشناختم نیک و برنارد و چند نفر دیگه بودن ، بعضی ها رو یادم نمیومد و بعضیا رو فقط از رو عکس میشناختم ، طبق قراری که گذاشته بودیم با تاکسی ژان پل رو تا بیمارستان محل کار بهزاد رسوندم ، با اینکه ترجیح میدادم خودم تو محوطه یبیمارستان منتظرش بمونم اما برای اینکه یه وقت به مشکل برنخوره تا دم در اتاق بهزاد رسوندمش وخودم برگشتم جلوی در آسانسور منتظر شدم تا آسانسور بیاد بالا ، اما همین که در باز شد مادر بهزاد اینبار با لباس سفید دکتری جلوم ظاهر شد ، فرصت هیچ عکس العملی پیدا نکردم چون سریع به سمتم اومد و با خوشحالی گفت :
_ سلام عزیزم ، تو یه دفعه کجا غیبت زد؟.....اگه بدونی چقدر سعی کردم آدرس خونه تونو که ازت گرفته بودم بیاد بیارم ؟ .......ولی حافظه م یاری نمیکرد......
آدرس خونه ی منو برای چی میخواد ؟......نکنه بهزاد میخواسته منو ببینه ؟......از ذوق هول هولکی جواب سلامشو دادم و گفتم :
romangram.com | @romangram_com