#شروع_از_پایان_پارت_14

_ به شهرای مختلف زنگ میزدم وشماره ها رو تصادفی میگرفتم،که شانسی یکیشو آرش جواب داد.

_ شماره ی منو نیک بهت داد؟

_ آره

مکثی کرد وگفت:

_ اسمت چیه؟

_ کیانا،شما چی؟

_ بهزاد

سرمو خم کردم و رفتم پایین تا پاشو آزاد کنم،برای این کار باید رو زانوهاش میخوابیدم، دستشو گذاشته بود رو کمرم،انگار خیال برداشتنش هم نداشت،منم که روم نمیشد بهش اعتراض کنم،سعی کردم بی خیالش بشم،همینجور داشتم اون پایین با جک ور میرفتم که آخش در اومد:

_ سعی کن با جک فرورفتگی های ماشین وجابه جا کنی تا پام آزاد بشه، نه اینکه باهاش بیوفتی به جون پای من.

_ ببخشید ولی نمیشه

_ معلومه که میشه یه کم زور بزن

romangram.com | @romangram_com