#شروعم_کن_تو_میتونی_پارت_14

-از اول لجباز ومغروریی

-اگه مغرور بودم که به دست تو نمی شکستم

دیگه حرفی نزد ،

کارای ترخیص رو انجام داد واز بیمارستان بیرون اومدن؛

راهش رو کج کرد بدون اینکه حرفی بزنه که فربد گفت

-نمی خوای برسونمت

-یه بار که هم سفرت بودم برام بسه

-دوستت دارم این بار تو بفهم...!

-چرک نویس احساست تو نیستم دوست داشتن هایت را جای دیگری تمرین کن...

-تو چرا با من لج می کنی؟!

- دوست داشتن دل های بزرگ لیاقت میخواهد چیزی که تو نداشتی بی لیاقت من؛دست از سرم بردار...

این رودر حالی که داشت ازش دور می شد گفت،

اونقدر راه رفت که ازش دور شد دستش رو تو جیبش کرد وآروم قدم زد

وبه فکر فرو رفت ؛

به روزایی فکر می کرد که یه ساعت تموم تو خیابون منتظرش می شد تا بیاد باهم برن گردش،

ولی حالا چی،

حتی از دیدنش امتنا می کرد ،


romangram.com | @romangram_com