#شروعم_کن_تو_میتونی_پارت_12
ببین زندگی آدمارو به کجا میرسونه که به آدمی که یه روزی عاشقش بود بگه مزاحم خیابونی،
آروم آروم گریه می کرد که با صدای پرستار به خودش اومد
-خانوم دکتر ما
-جانم
-جونتون بی بلا؛ یه آقایی اومده ادعا می کنه شمارو می شناسه ومی خواد شمارو ببینه چون گفتی غریبم نذاشتم بیاد تو ؛فضولی نباشه ولی گفتم اول از خودت اجازه بگیرم بهتره
-نفهمیدین کی هستش
-چیزی نگفت
-بذار بیاد تو
هنوز اشک هاش کنار گوشه چشماش مونده بودن که چشمش دوباره به همون آدمی افتاد که اون رو به این روز انداخته بود؛
چشماش رو بست وصورتش روبرگردوند
-چشمات رو از من نگیر؛خواهش می کنم
- زمانی آرزوی هر روز دیدنت رو داشتم اما هر روز ندیدنت آرزوی امروز من هستش…
یه زمانی این چشما فقط تورو نگاه می کردن اجازه نمی دادن کسی دیگه به جای تو،توش دیده بشن ولی هرچیزی لیاقت می خواد که تو نداشتی...
-چرا بهم فرصت نمیدی
-از کدوم فرصت حرف میزنی؛نمی خوام بیشتر از این عذابم بدی، از کجا فهمیدی اینجام؟
-فهمیدم حالت خوب نیست تعقیبت کردم ،دیدم آوردنت اینجا
-برو نمی خوام اینجا دعوا راه بندازم؛که اگه بشه خودت میدونی پای پلیس باز میشه ومنم اونقدر لجبازم که رضایت ندم پس برو از اینجا
romangram.com | @romangram_com