#شیطان_صفت_پارت_56

هم زمان با رسیدن جابان و بقیه، آمبولانس هم از راه رسید.

جانان را روی برانکارد خواباندند و او را سوار آمبولانس کردند. جابان هم قصد داشت با او برود، اما بارمان مانعش شد. دست او را گرفت و گفت:

-باید با شما حرف بزنم.

جابان یک نگاه به آمبولانس، و یک نگاه به بارمان انداخت. چاره ای نبود، باید می ماند! زیرا جانان راجع به او اخطار داده بود. او گفته بود بارمان قدرتی دارد که حتی از قدرت جانان هم بیشتر است.

پس جابان چطور می توانست مخالف حرف او عمل کند؟

بنابراین بدون هیچ اعتراضی سر جایش باقی ماند، آمبولانس هم به حرکت درآمد و در کسری از ثانیه از مقابل ديدگان همه گی محو شد.

****

با تعارف بارمان، روی نیمکت های روبه روی درمانگاه نشستند.

بارمان از او خواسته بود تا خصوصی با یک دیگر حرف بزنند، و این موضوع کمی جابان را نگران کرده بود.

بارمان آه عمیقی کشید و بی مقدمه پرسید:

-چرا همه جا به جانان می گن شیطان صفت؟

جابان با یادآوری روزهای تلخ گذشته، دست هایش از شدت خشم مشت شد و گفت:

-خودمون هم دقیق نمی دونیم چه اتفاقی افتاده و یا چقدر از اون شایعاتی که ساخته شده درسته.



-چطور؟

-جانان از بدو تولد قدرت ماوراءالطبيعی خاصی داشت. جوری که حتی لحظه ی تولدش هم عجیب بود. اون با کیسه ی آب به دنیا اومد.

بارمان پوزخندی زد و گفت:

-خوب این موضوع برای خیلی ها اتفاق افتاده. خیلی از نوزاد ها زمانی که به دنیا اومدند، کیسه آب هنوز پاره نشده بوده و با کیسه آب به دنیا اومدن.

جابان آب دهانش را قورت داد و گفت:

-نه، معمولی نبود. کیسه آب مادرم پاره شده بود. اما زمانی که به دنیا اومد، تو یک کیسه آب دیگه بود. از همه مهم تر، اولین جواب سنوگرافی مادرم...

بارمان کنجکاو پرسید:

-چی؟

romangram.com | @romangram_com