#شیطان_صفت_پارت_51
نیشخندی به تک تک آن ها زدم و به بارمان گفتم:
-با من چی کار داری؟
بارمان گامی جلو گذاشت و گفت:
-حتما می دونی شخصیت های رمانت همین ها هستند؟
و به تک تک آن ها اشاره کرد. با بی خیالی شانه هایم را بالا انداختم و گفتم:
-آره، چطور؟
قبل از آن که او فرصت کند و حرفی بزند، شایان هم چون بمب ساعتی منفجر شد:
-مگه ما چی کارت کردیم که داری این جوری مجازات مون می کنی؟
خالی از هر حسی نگاهش کردم و پرسیدم:
-یعنی نمی دونی؟
النا با لحنی که از شدت ترس می لرزید، گفت:
-نه نمی دونیم، تو بگو.
پوزخندی زدم و گفتم:
-شما بدترین کارها رو با من و خانواده ام کردین. حالا باید تک تک تون تقاص پس بدین.
بارمان با کلافگی پرسید:
-حداقل بگو به چه جرمی مجازات می شن؟
خیره شدم در چشمانش و با تحکم گفتم:
-تحقیر، توهین، بددهنی و ناسزا، بازم بگم؟
پوزخند سپهر، باعث شد به سمت او بچرخم و سوالی نگاهش کنم. با همان پوزخند گفت:
-برای اولین باره که دارم می بینمت، اونوقت به من همچین تهمتی می زنی؟
romangram.com | @romangram_com