#شطرنج_شکسته_پارت_69

- بله؟
- سلام رخسار.آران هستم...می خوام ببینمت.
- باشه...کی؟
- ده دقیقه دیگه جلوی در اصلی آپارتمان باش.بریم بیرون.
رخسار از سردی صدای آران تعجب کرد- باشه...
پانزده دقیقه بعد آران و رخسار در ماشین در حرکت بودند.آران چیزی نمی گفت و رخسار را عصبی می کرد.رخسار بعد از چند دقیقه دیگر طاقت نیاورد و پرسید.
- آران چی شده؟
وقتی آران چیزی نگفت رخسار بلند گفت- آران.
آران به رخسار نگاهی کرد- چته؟ چرا داد می زنی؟
- تو چرا جواب نمی دی...
آران به سرعت به سراغ اصل مطلب رفت- می خوام تمومش کنم.
- چی رو؟
آران سعی کرد بی رحم باشد- همین نامزدی مسخره رو...اشتباه کردیم.نمی خوامت.
رخسار بهت زده به آران نگاه کرد- چی داری می گی؟
آران لبش را گزید- دارم می گم بی خیال همه چی...
- آخه...
- آخه نداره...خیلی سریع تصمیم گرفتیم...فکرکن تب تندی بود که زود عرق کرد.

romangram.com | @romangram_com