#شطرنج_شکسته_پارت_68
به سورنا نگاه می کرد.آرتین گفت- یه نکته ای،اگر هویت سرگرد لو رفته باشه...الان در خطره.زمرد اگر شناخته باشدش قطعا به گودرز لوش داده و الان گودرز دنبال آران هست.
آرتین رو به آران ادامه داد- آران الان خانواده شما در خطرن.
آران- بردمشون خو
ی یکی از فامیلامون.
سورنا- کافی نیست.اونا قطعا خانواده ت رو شناسایی می کنن...امروز صبح یکی از دوستانم باهام تماس گرفت و گفت یه نفر توی اطلاعات اداره نفوذ کرده.منم احتمال دادم برای شناسایی تو سایت ناجا رو هک کردند.
یاشار- خانواده ت رو ببر توی یه خو
امن.ازشون مطمئن شو...جلوی چشم های این زمرد هم آفتابی نشو.مطمئنا برات نقشه داره. احتمالا می خواد ببرتت پیش گودرز.شده به زور...اصلا باهاش هیچ جایی نرو.بهتره...
یاشار نفس عمیقی کشید- نامزدی ت رو با خواهر زمرد به هم بزنی.
آران اخم کرد- چرا؟
- ارتباطات به این ماموریت لطمه می ز
.ممک
نامزدت رو گروگان بگیرن تا تو و ما رو متوقف کنن.ریسک خیلی خوبی نیست.
- نامزد من خواهر زمرده...
سورنا- اینا هیچی براشون مهم نیست.برای رسیدن به اهدافشون هر کسی رو از بین می برن.
****
یک هفته بعد آران بعد از اینکه از اداره بیرون رفت و به سرعت به سمت خا
خودش به راه افتاد،در راه به رخسار زنگ زد.
romangram.com | @romangram_com