#شطرنج_شکسته_پارت_51
- دیدی که هست.
- انگار یه وقتایی باید استثنا قائل بشم.
- دقیقا...
آنیتا روی مبل نشست- باید چهل و چهار سالت باشه.آره؟
سورنا بی حوصله سر تکان داد و روی یکی از مبل های تک نفره نشست.
- ولی خوب موندی.
آنیتا درست می گفت.برای مردی که در اواسط دهه چهارم زندگی اش بود جوانتر به نظر می رسید.تارهای نقره ای روی موهایش زیاد نبودند و البته همان ها هم به جذابیت مردا
اش هم می افزودند.قد بلند و هیکل ورزشکارا
ای که داشت اصلا نشان نمی داد صاحب آن هیکل مردی میانسال بود.
سورنا کوتاه جواب داد- ممک
.
آنیتا پوزخند زد- مثل همیشه مختصر و مفید.عملا داری بهم می گی چیزی نگم.
سورنا هیچ نگفت.
تایید کرد و
تکذیب.آنیتا از جایش بلند شد و پالتو و شالش را از تن درآورد.
سورنا بلند گفت- بپوششون.
آنیتا با تعجب پرسید- چی؟
romangram.com | @romangram_com