#شطرنج_شکسته_پارت_45
ای؟
- پس بیا پایین.
آریانا با تعجب به برادرش نگاه کرد.وقتی دید که تماس را قطع کرد پرسید.
- کی بود؟
- زن داداشت.
آریانا با تعجب پرسید- چی؟
- زن داداش آینده ت اینجا زندگی می ک
.
- از کجا...؟
حرفش نصفه و نیمه ماند چون دختری درب ورودی را باز کرد.دختر دستی در موهایش فرو کرد و شالش را محکم کرد و به آرامی سلام کرد.
آریانا لبخند زد- سلام زن داداش.
دختر با تعجب به آریانا نگاه کرد.آران به سرعت گفت.
- رخسار این برادرم آریاناست که بهت گفته بودم.
رخسار به زور لبخندی زد- خوشبختم.
آریانا نگاهی به آن دو کرد و به داخل آپارتمان رفت.رخسار با تردید پرسید.
- این جا چکار می کنی؟
- قراره اینجا زندگی کنیم.
romangram.com | @romangram_com