#شطرنج_شکسته_پارت_22
- بگم کی کارشون داره؟
آران ترجیح داد درجه اش را نگوید- آران صلاحی.
زن درب را بست و آران را در انتظار گذاشت.آران تیکه اش را به دیوار کنار در تکیه داد و منتظر ماند .در باز شد و صورت زن نمایان شد.
- گفتن همچین کسی رو نمی شناسن.
آران که از قبل انتظار چنین حرفی را از جانب آرتین داشت بدون وقفه از کنار زن گذشت و به اعتراض او توجه نکرد.نگاهی سریع به داخل خا
کرد.یک طبقه بود و وسیع.قدمی به سمت جلو برداشت که با صدایی متوقف شد.
- سر جات وایستا.
قامت مردی در راهروی رو به روی آران نمایان شد که بی شک سرگرد آرتین رضایی بود.آران با جدیت به چشمان مشکی آرتین زل زد.آرتین مردی سی و
ساله بود با قدی بلند و صورتی جدی به حدی که به مخاطب القا می کرد وی هیچگو
شوخی با کسی ندارد.
- کی هستی؟
آران با تردید به زن کوتاه قد نگاه کرد.آرتین با فراست مقصود او را دریافت و زن را با اشاره دست مرخص کرد.آران بعد از این که مطمئن شد زن از خا
خارج شده است جواب سوال آرتین را داد.
- سرگرد آران صلاحی هستم.
لحن آرتین غیردوستا
بود- و تو خو
ی من چی می خوای؟
romangram.com | @romangram_com