#شطرنج_شکسته_پارت_21

-
،فعالیتش به حداقل ممکن رسیده.می ترسیم که آرامش قبل از طوفان باشه.
گودرز- زیاد خودتون رو درگیر پلیسا نکنین که اون چیزایی رو که باید یادتون بره.دیگه چه خبری داری؟
- فریدون برادر فریبرز شکوری پا جای پای داداشش گذاشته.فریبرز رو پنج سال پیش دار زدن.
گودرز- خب؟ دقیقا داره چکار می ک
؟
- خیلی به اندازه فریبرز با سیاست کار نمی ک
.می ترسم خودشو به پلیسا لو بده.
گودرز- بهش فرصت بدین...حواستون بهش باشه.اگر دست از پا خطا کرد بهش فرصت ندین...نباید با لو رفتنش باعثث به دردسر افتادن ما و بقیه بشه.
****
آران جلوی درب خا
ای ایستاد.نگاهی به پنجره های مات قدی کنار در قهوه ای تیره کرد. دستش لحظه ای قبل از زدن زنگ در هوا ماند و بعد به اندازه ی ثانیه ای زنگ را فشرد.چند دقیقه ای گذشت تا در باز شد و زنی کوتاه قد که چادری گل دار در را باز کرد.
- بله؟
آران به خود آمد- منزل جناب سرگرد رضایی؟
- بله...کارشون داشتین؟
آران چشمانش را برای لحظه ای بست.
- بله...

romangram.com | @romangram_com