#شطرنج_شکسته_پارت_15

- اما اون فرد ت
ا کسی نبود که باید به دار آویخته می شد.ما در باب به دام انداختن رئیسش شکست بدی خوردیم.
نگاهش را ار فرمانده نیروی انتظامی گرفت.
- چند روز پیش سرگرد صلاحی،یکی از افسران با لیاقت دایره مبارزه با مواد، به من گفت که تونسته اون فرد رو شناسایی ک
اما...
نگذاشت شادی در چشمان حضار بماند- ما هیچ مدرکی رو دال بر اینکه اون سردسته باند هست نداریم.
فرمانده با ناامیدی چشمانش را بست.
- من فقط می خواستم شما رو در جریان قرار بدم.در مورد اجلاس وین هم متعاقبا شما رو در جریان خواهم گذاشت.
چشمان سورنا جدی و بی حالت شدند.فرمانده ختم جلسه را اعلام کرد.
اتاق خالی شده بود اما سورنا هنوز سر جایش نشسته بود.چشمان آبی رنگش نگاه دختر پنج ساله اش را میان چوب های میز جست و جو می کرد.
- سورنا...
سورنا به مافوقش نگاه کرد.
- از پنج سال پیش که ترفیع گرفتی...سردار تشکری بهم در موردت گفت.در مورد دخترت، و سرگرد مقدم هم گفت...می دونم دیگه ازت گذشته که خودت توی عملیات ها شرکت کنی اما به عنوان معاونم، بهت ایمان دارم که می تونی.تو انگیزه ش رو داری، حداقل به خاطر آندیا و آراد...اگر تو سرگرد صلاحی رو تایید می کنی منم تاییدش می کنم.به انتخابت ایمان دارم.
سورنا با خودش گفت- منو یاد آراد می اندازه.
صدای فرمانده در گوشش پیچید- اما ما تا اجلاس وین بیشتر مهلت نداریم.من اولتیماتوم گرفتم و البته مهم نیست از کی.اما خیلی مهمه که تا اجلاس، مدرک جمع کنی.اون آدم،هر کی که هست،دستش به خون خیلی ها آغشته ست.سرهنگ تهرانی رو که یادته؟
- قاتلش به دست خودشون کشته شد.
- قاتلش خواهر سرهنگ دوم رنجبران و زن برادر سرگرد رضایی بود.

romangram.com | @romangram_com