#شطرنج_شکسته_پارت_10
- در همه جای دنیا رسم بر اینکه که اگر دانشجو در مقطع لیسانس تحصیل می ک
استاد حداقل باید دکترا رو داشته باشه.اما از اونجایی که اینجا ایرا
و ...
آریانا مکث کوتاهی کرد- شما من رو ببخشید که دانشجوی دکترای رشته مهندسی الکترونیک هستم.
نگاهی سخت به دانشجویان انداخت- سوال دیگه ای هست؟
وقتی جوابی نشنید به سرعت مشغول تدریس شد.در تمام طول کلاس صدا از هیچ کسی درنمی آمد و آریانا هم از فرصت بیشترین استفاده را می کرد.به محض اینکه آریانا اعلام کرد که کلاس تمام شده و بعد از کلاس بیرون رفت همه نفس راحتی کشیدند.مسلما این ترم به دلچسبی ترم های قبلشان نبود.آریانا به سرعت به سعید اس ام اس داد و نوشت که حق ندارد رابطه دوستی بینشان را میان بچه های دانشکده برملا کند.
****
- نائیریکا، نوشاد نیومده؟
نائیریکا اخم کرد.دلش نمی خواست اصلا نوشاد را به یاد بیاورد.
- نمی دونم مامان.
نگاهش را از سیما گرفت و از پله ها بالا رفت.در سفید رنگ اتاقش را باز کرد.شالش را روی مبل تک نفره ی جلوی تلویزیون پرت کرد.روی تخت مشکی رنگش نشست.ت
ایی سنگین اتاقش را می پرستید.چشمانش را بست و روی تخت دراز کشید.زیرلب زمزمه کرد.
- سرنوشت من ای
؟این که برادرم...
نفس عمیقی کشید- چطور تونست؟ مگه...؟خدایا به کی بگم؟ اصلا مگه می تونم...؟
از جایش برخواست.به تابلوی پروا
هایش خیره شد.ده پروا
romangram.com | @romangram_com