#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_68

_حقوقت رو هم میدیم نگران نباش.
لحنش خیلی تحقیر کننده بود.نتوانستم ساکت بنشینم.گفتم :می مونم،کمکتون می کنم،اما پولی نمی گیرم.فقط واسه آقا آرین می مونم که براشون احترام قائلم.می مونم تا کادوم رو بهشون بدم.
لب ماریا به لبخند تمسخر آمیزی باز شد و پرسید:چی براش گرفتی؟عینک پلبس یا ساعت رادو؟
آریانا هم نیش حرفش را حس کرد و با اخم گفت:بس کن ماریا.شهرزاد برای من یه دوست و یه خواهره.من هیچوقت به چشم خدمتکار نگاش نکردم.-و برای عوض کردن موضوع رو به من گفت:-شاهد کار خودش رو بالاخره کرد .آره؟
گفتم:آره دیگه!شاهد و ستیلا از همون روز مهمونی همو میدیدن و به هم علاقمند شدن.
_من از ستیلا خیلی خوشم اومد.واقعا به شاهد میاد.امروز میاد؟
_فکر کنم.یعنی اگه شاهد رو دعوت کرده باشین اونم حتما ستیلا رو با خودش میاره.
_چه خوب میشه!این دو تا عاشق رو هم ببینیم.
ماریا با ناخشنودی گفت:امیدوارم لیاقت شاهد رو داشته باشه.
گفتم:مطمئنا لیاقتش از دخرای قبلی که دنبال شاهد موس موس میکردن خیلی بیشتره!راستی مریلا جون هم میاد؟اگه بیاد و شاهد و ستی رو را هم ببینه خیلی اذیت میشه بیچاره!
_نخیر .مریلا با دوستاش رفتن کیش.
_برای خودش هم بهتره!خب...من میرم میوه ها رو بشورم و غذا رو آماده کنم.خونه تمیزه فقط باید جارو کشیده بشه و تزئین بشه.شما زحمتش رو میکشید؟
آریانا گفت:برای تزئین فعلا زوده.ماریا،جارو یا کمک به شهرزاد؟
ماریا با خلقی تنگ گفت:جارو.
به سمت اتاق رفت.آریانا به سمتم آمد و گفت:غذا چی درست کنیم؟
_آقا آرین فسنجون و لازانیا رو از همه ی غذاها بیشتر دوست داره.

romangram.com | @romangram_com