#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_5
_من نمیدونم تو دنبال چه کاری میگردی؟فکر کردی با مدرک فنی حرفه ای زپرتیت چه کاری بهت میدن؟
_مدرک من کجاش زپرتیه؟متالورژی خوندم!
_فقط اسمش دهن پرکنه!تهش همون ریخته گری و آهنگریه دیگه!
_شهرزاد!کاری نکن برگشتی کبودت کنم ها!
_وای وای چقدر ترسیدم...از توی بی غیرت بعید نیست ...دارم میرم یه خونه که استادم معرفی کرده بشم کلفت خونه شون اونوقت تو مدرکتو نگاه کن و برام کلاس بذار
فرزاد طعنه ام را نادیده گرفت و پرسید:خونه ی درستیه؟...مثل قبلیه نباشه.
_اگه یکی مثل تو توش نباشه خونه ی خوبیه!
_خیلی روت زیاد شده شهرزاد بذار دستم بهت برسه
میدانستم هارت و پورت الکی میکند!پرسیدم:الان خونه ای؟
_آره
_د ِ برو مامانو از پیش ستیلا بردار بیار زشته!
_باشه بابا...
و خداحافظی نکرده قطع کرد...دوست داشتم هر چه فحش و ناسزا بلد بودم بارش کنم اما لایق آن هم نبود...بالاخره بعد از کمی گشتن خانه را پیدا کردم...البته به قصر بیشتر شبیه بود تا خانه...جلو رفتم و زنگ زدم...زنی جواب داد:بله؟
جلوی چشمی اف اف ایستادم و گفتم:سلام...من با خانوم محبی کار دارم...تشریف دارن؟
_بله میتونم بپرسم چه کاری؟
_من رو آقای مجد برای کار توی خونه معرفی کردن
romangram.com | @romangram_com