#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_33
_همه چیز رو میسپرم به خودت تو بهتر میدونی که چه کار کنی؟
_هفته دیگه واسه یه کنفرانس علمی باید برم فرانسه...مامان و آریانا هم باهام میان چون اونجا فامیل داریم و تقریبا دو هفته میمونیم.بعد برگشتن تو محضر عقد میکنیم .اما قبل از رفتن یعنی همین امروز ،فردا واسه اینکه هم من خیالم راحت بشه هم تو یه صیغه میخونیم.موافقی؟
_خب چرا اینقدر هول هولکی؟
_بی انصاف 3ماه روزی 1000بار مردم و زنده شدم!دیگه تحمل دوری ازت رو ندارم!
در حالی که داغ کرده و سرخ شده بودم گفتم:باشه...
_پس با همه حرفای من موافقی عروس خانوم؟
لبخندی زدم و گفتم:بله!
آرین لبخندی زد و گوشی اش را از داخل جیبش در آورد.شماره ای را گرفت و کنار گوشش گذاشت.پس از چند ثانیه گفت:شاهد سفارش ما رو بیار که جواب بله رو گرفتم!
گوشی را قطع کرد و روی میز گذاشت و به من نگاه کرد.چند ثانیه بعد شاهد و ستیلا از پله ها بالا آمدند در حالی که در دست ستیلا یک سینی با چهار لیوان نوشیدنی و در دست شاهد یک ظرف کیک شکلاتی بود.وقتی نشستند شاهد از آرین پرسید:به چی زل زدی؟اومدیما!
آرین که از من چشم بر نمیداشت لبخند شیطنت باری زد و گفت:به چشمای قشنگ عشقم نگاه میکنم!
سرخ بودم سرختر شدم!ستیلا هم به زور جلوی خنده اش را گرفت.شاهد گفت:ستیلا وضع خرابه بیا بریم تا این بدآموزی ها به ما منتقل نشده!
آرین مشت آرامی به بازوی محکم شاهد زد و فت:به گور خودت خندیدی !فکر کردی نشنیدم خودت چطور با ستیلا خانوم پشت گوشی حرف میزنی؟
اینبار نوبت رنگ به رنگ شدن ستیلا و خندیدن من بود!شاهد پرسید:خوب...تصمیم به کجا رسید؟
آرین جواب داد:قبل رفتن من محرم میشیم.وقتی برگشتم عقد محضری میکنیم.
شاهد در همان حال که کیکش را با چشنگال تکه تکه میکرد گفت:یه حاج آقایی هست تو امامزاده صالح کلیددار اونجاست.میگن دعاش خیره بریم اونجا صیغه بخونید.
آرین موذیانه گفت:مثل اینکه خیلی روش شناخت داری!چند بار راهت پیش اون خورده ناقلا؟
romangram.com | @romangram_com