#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_12
شاهد بلند بلد خندید و گفت:بخون بابا نمیرم تو حست!
دستانش روی کلید های پیانو شروع به حرکت کردند...آوای دلنشین و ملایمی فضای اتاق را پرکرد...آنقدر زیبا و دل انگیز بود که نخوانده به خلسه ای شیرین رفتم...حدود 30ثانیه بعد آرین نفس عمیقی کشید و با صدای فوق العاده شروع به خواندن کرد:
تازه عادت کرده بودم که تو تنهایی بمونم
ولی وقتی تو رو دیدم دیگه گفتم نمیتونم
تازه عادت کرده بودم که باشم تنهای تنها
تا که دیدمت دلم گفت تویی اون عشق تو رویا!
تازه عادت کرده بودم...تازه عادت کرده بود...(مازیار فلاحی)
آنقدر غرق در نوای شیرین پیانو و صدای روح نواز آرین بودم که تا وقتی شاهد جلوی چشمم بشکن نزد متوجه نشدم آهنگ تمام شده!بعد گفتم:خیلی قشنگ بود آقا آرین!واقعا استعداد دارید.چرا حرفه ای ادامه ش نمیدید؟
آرین گفت:آخه خودت بگو اگه آلبوم بدم بیرون دیگه بچه های دانشگاه برام آبرو میذارن؟به جون خودم تا یه دهن براشون نخونم بی خیالم نمیشن!
با تصور اینکه استاد مجد خشک و سختگیر دانشگاه سرکلاس آواز بخواند زدم زیرخنده.آرین هم که فهمید به چه میخندم لبخند قشنگی زد و گفت:از فردا راه نیفتی بگی مجد خواننده ست ها!!
_نه بابا برای چی بگم؟اگه بگم نمیگن از کجا فهمیدی؟کلی حرف درست میشه!
در همین لحظه صدای در ورودی آمد و به دنبال آن صدای تهمینه خانوم که گفت:شهرزاد جان کجایی؟
آرین به شاهد گفت:برو هیکلت رو تکون بده...
شاهد رفت و من هم بلند شدم بروم که آرین گفت:فردا جمعه ست ها...یادت نره...ساعت 10صبح اینجا باش.
_یادم نمیره...شمام هم بیاد پایین شام حاضره.
_برو من هم الآن میام.
romangram.com | @romangram_com