#شهربازی_پارت_32


اتاق در طبقه ی بالا بود .من فکر میکردم در همین طبقه قرار دارد .

یک دفعه چیزی به ذهنم رسید یادم بود که شرکت های آرش و طاها در یک ساختمان قرار دارد

آرش طبقه ی اول و طاها طبقه ی دوم

و این یعنی که ما باید در شرکت طاها می ماندیم.

اصلا به این مورد فکر نکرده بودم.

اینکه من با حضورم در شرکت آرش، طاها را میبینم .

وحالا با چیز بدتری مواجه بودم من در شرکت طاها باید به دختر آقای محمدی درس می دادم.

چنان استرس گرفتم که احساس کردم الان قلبم از کار می ایستد.

آرش در شرکت را باز کرد اول من و دختر آقای محمدی وارد شدیم بعد هم آقای محمدی و آرش .

به سمت اتاق مورد نظر رفتیم اتاق کوچک اما دلبازی بود که به لطف پنجره ای که به بیرون داشت کاملا فضایش روشن بود.پنجره رو به حیاط بزرگ و سرسبز شرکت باز می شدو منظره ی زیبایی را به نمایش می گذاشت.

کاش می توانستم به آرش بگویم که در همان طبقه ی اول اتاقی به ما دهد .

نمی دانستم باید به او در باره ی ملاقات های اخیرم با طاها بگویم یا نه کلا گیج بودم.


romangram.com | @romangram_com