#شهربازی_پارت_30
_سلام خانم خانما، حال شما؟
خدایا او داشت مرا دیوانه می کرد
دلیل این رفتارها چه بود واقعا نمی دانستم.
از دوهفته پیش که او را در کتاب فروشی دیده بودم تا به امروز از او خبری نبود ومن هم همه چیز را پای اتفاق گذاشته بودم اما حالا...
_ ممنون
_ کجا میری بیا برسونمت
_ ممنون خودم میرم شما بفرمایید
_ تو چرا انقدر تعارف میکنی ؟
_ تعارف نیست اینجوری راحت ترم
کلافه بود ، دلیلش را نمی فهمیدم من اصلا طاها را نمی فهمیدم
_ از چی میترسی تو ؟ نکنه از آرش میترسی؟ مطمئن باش اون به اندازه ی کافی به من اطمینان داره
_ نمیترسم ، خودم برم راحت ترم
romangram.com | @romangram_com