#شهربازی_پارت_24
صدای زنگ آیفون بلند شد آرمین به سمت در رفت بعد از چند دقیقه همراه آرش وارد آشپزخانه شدند .
سلام کردم
آرش کمی بهتر از روزهای قبل بود.
آن دو مشغول صحبت شدند ، خودم را در میانشان اضافی میدیدم ، بلند شدم خواستم از در خارج شوم که آرمین صدایم زد
_کجا ؟ غذات و نخوردی؟
توجه آرش هم به من جلب شده بود
_سیر شدم میرم درس بخونم
نمی دانم بی جهت یا با جهت دلم گرفته بود از این که حتی یک دوست نداشتم تا با او صحبت کنم از این که باخانواده ام ،با برادرهایم فاصله ای داشتم تا آسمان، از این بی سر و زبان بودن، از این ترسو بودن، از این ....
_آرام
اینبار آرش صدایم زده بود
_بله
_بیا بشین کارت دارم
romangram.com | @romangram_com