#شاهین_پارت_47
نگاهی به کوچه و خیابان انداختم:
- آره!
- خب شماره ی چنده؟
بهت زده ، چشمانم از گوشی بزرگش کنده شد و به صورت خونسردش رسید:
- شماره ی چی ؟
- شماره ی خونه دیگه!
- تلفن؟
گیج بازی هایم، شایلین را حسابی کلافه کرد، اخم کرده، پای راستش را روی زمین کوبید:
- بابا مسخره نکن! شماره ی خونه رو می گم. چندمین خونه ست؟!
- آهان! پلاک رو می خوای؟ بیست و دو!
با همان اخم، پشت به من کرد و مشغول تایپ کردن شد. کارهایش، مرا مشکوک ، جلوتر کشید تا پشت سرش آهسته راه بروم :
- برای چی می خوای؟
- برای دوستم!
ایستادم و با چشمان گشاد شده ، پرسیدم:
- دوستت؟
- اوهوم !
- اما ...
مهلت به ادامه ی جمله اش نکشید و زنگ آیفون به صدا در آمد تا نگاه شوکه ام، از صورت بی تفاوت دخترم، به مانیتور کوچک برسد. شایلین ، بی اهمیت به من، به سمت ایفون رفت و گوشی را برداشت:
- آفرین، درست حدس زدیا! بدو بیا بالا عشقم!
سعی کردم تنها، ببینم این دوست، جنسیتش چیست که آن را هم موفق نشدم! تقصیر ذهنم نبود که دائم فکرش به این سمت کشیده می شد! خودم ایراد خودم را بهتر از هر کسی می دانستم! آهی کشید تا زبانم باز شود:
- کی هست این دوستت؟
شایلین شانه ای بالا انداخت:
@romangram_com