#شاهین_پارت_45

- یهو می یای، یهو میری!
برگشت به سمتم و باز لبخند شیرینش ، تا عمق جان من نفوذ کرد:
- این طوری خوبه! اخماتو باز کن. هیچی تو دنیا ارزش این غصه خوردن رو نداره! به جاش برو با دخترت بگرد و خوش باش ... اینا همه فرصتن!
مهلت جوابی نداد و بعد از بسته شدن در، بی خیال بوق پژوی پشت سری ام، نگاهش کردم. باد پاییزی؛ شال و مانتویش را به بازی گرفته بود و زمانی که به پیاده رو رسید، برگشت و به ماشین نگاه کرد. خیلی کوتاه و بعد دوباره راه افتاد تا گمش کردم! صدای بوقی که این بار به من نبود، نفسی که در سینه نگهش داشته بودم را بیرون فرستاد. ماشین را که به حرکت در آوردم، به زحمت از میان ماشین های بهم گره خورده، راهی گرفتم تا وارد کوچه ای شوم که نازنین آدرس داده بود.
نمی دانستم اطرافیانم فیلسوف شدند یا من جدیدا، بیشتر به حرف ها، فکر می کنم! اما معنایشان را بیشتر درک می کردم. به حدی در فکر بودم که اصلا متوجه رسیدنم به خانه نشدم! حتی بعد از آن را هم گیج و سردرگم گذراندم . ساعت هنوز به ده نرسیده بود که کلافه بی خیال ِ فیلم سینمایی شدم که چیزی هم تا آن لحظه از آن نفهمیده بودم!
کنترل را از روی پایم برداشتم و روی میز انداختم. با همین حرکتم، شایلین هم چشم از آی پدش گرفت و با تعجب نگاهم کرد. از جا بلند شدم و او با برداشتن هدفونش پرسید:
- کجا؟
- بخوابم!
شایلین بی اهمیت به اخم و لحنم، به ساعت نگاهی انداخت:
- هر روز که زودتر می ری بخوابی. زندگیت خیلی کسل آوره!
شایلین هم یکی از مشکلاتم بود! پس اخم هایم بیشتردر هم فرو رفت:
- تو هم بهتره زود بخوابی !
- من این جور دوست دارم!
بی هیچ حرفی تا جلوی راهروی پهن و کوتاهی که به اتاق های خواب خانه می رسید، رفتم، اما جمله هایی که شایلین با سرعت به زبان راند، مبهوت سرجایم نگه داشت!
- راستی من فردا می خوام با یکی از دوستام برم بیرون. لطفا آدرس خونه رو برام بنویس . یه کلیدم بهم بده! آهان من پول این جا ندارم! بهم کارتی بده که بشه باهاش خرید کرد !
برگشتم و خیره شدم به صورتش تا بفهمم چه قدر از این کلمه ها می تواند جدی باشد!
- با کی می خوای بری بیرون؟ تو دو روز اومدی دوست پیدا کردی؟
- چه ربط به اومدنم داره؟ قبل از این که بیایم دوست بودیم .
- از کجا؟
- از اینترنت!
سرم را با تاسف تکان دادم:
- این جور دوستی ها ...

@romangram_com