#شاهین_پارت_36

حامد با بدجنسی زمزمه کرد:
- پس به خود ناجنست رفته!
بی جواب گوشی را روی میز گذاشتم تا لباسم را بپوشم . گوشی را که دوباره برداشتم، صدای آه حامد بود!
- منو باش با کی دارم حرف می زنم! گفتم شاید بدونی چه طور باهاش برخورد کنم .
- جور خاصی نیست! فقط سعی کن بهش نزدیک بشی. مثل یه دوست. بالاخره این همه مدت ، فقط چند روزی رو باهاش بودی. حالا ببین چی می خواد و چی دوست داره . جوونا تو این سن و سال، گیج و سردرگم می شن. مراقبش باش فقط ...
- سیگارمی کشه ... مشروب می خوره ... می ترسم کار دیگه ای هم کنه!
حامد سوت آهسته ای زد:
- چه خبره! آزادی مطلق ! تو هم که بدتری!
بی خیال ، شانه ای بالا انداختم و حوله ی خیس را از روی صندلی میز آرایش برداشتم:
- خلافش کاش به همین چیزا برسه . من مشکلی ندارم واقعا...
- به هر حال مراقب باش. شرایط زندگی تو این جا رو بهش توضیح بده ..
ضربه ای به در اتاق خورد تا من ترسیده به سمت در برگردم. ناخواسته صدای هین مانندی از گلویم خارج شد. در باز که شد، شایلین با شک نگاهی به من و اطراف انداخت بعد روی گوشی موبایل دستم، زوم کرد! حامد صدایم می زد. به خودم آمدم و با نفسی که کشیدم گفتم:
- حامد جان دیگه مزاحمت نمی شم . فردا شرکت می بینمت!
حامد با شک پرسید:
- چی شد؟
- آره ... نه ... دخترم پیشمه! سلام می رسونه اتفاقا!
لبخند بی هدفی زدم و کنار شایلین رفتم. دست به سینه کنار در باز ایستاده و خیره ام شده بود!
- متوجه شدم! سلام برسون ... خداحافظ !
- توهم! خداحافظ ...
گوشی را پایین برد و با قطع تماس ، گفتم:
- حامد بود! یادته؟
شایلین بی تفاوت شانه ای بالا انداخت. گوشی را روی میز آرایش انداختم و منتظر نگاهش کردم:

@romangram_com