#شاه_شطرنج_پارت_54
-فکر مي کني مي ذارم با اين حالت رانندگي کني؟
صورتم را به شيشه خنک مي چسبانم و به محض سوار شدنش، آرام مي گويم:
- ممنون مي شم منو برسوني خونم.
استارت مي زند.
-خونه؟ با اين حال؟ هر لحظه ممکنه تشنج کني!
بي حال مي گويم:
-خوابم مياد. مي خوام بخوابم.
بي توجه به التماس صدايم مي گويد:
-اول دکتر، بعد خواب.
سرم را از شيشه جدا مي کنم و دست داغم را روي دستش مي گذارم.
-خواهش مي کنم. دکتر نمي خوام. مي خوام برم خونه!
سرش را به علامت تاسف تکان مي دهد و دور مي زند. دستانم را ب*غ*ل مي کنم و جمع مي شوم. بخاري را روشن مي کند و با اخم مي گويد:
-تو ديگه چطور آدمي هستي!
مقابل خانه مي ايستد. کمکم مي کند که پياده شوم. بعد از کمي اين پا و آن پا کردن، در حالي که سفت بازويم را چسبيده مي گويد:
romangram.com | @romangram_com