#شاه_شطرنج_پارت_45
-قضيه رو جناييش نکن لطفا. ديشب قبل از اين که برم خونه، آخرين کاري که با گوشيم کردم سيو کردن شماره شما بود. از رو کارتتون برش داشتم. همون صفحه مربوط به شما باز مونده بود.
دوباره جاي کيفم را روي شانه محکم مي کنم و در حالي که پوزخند پررنگي مي زنم زير گوشش مي گويم:
-ببخشيد اگه خيلي بد گذشت. سخت گذشت. تلخ گذشت.
بيشتر سرم را جلو مي برم.
-ببخشيد اگه از م*س*تيت سوء استفاده کردم. ببخشيد اگه تو بي خبري بهت ت*ج*ا*و*ز کردم! ببخشيد اگه با بي رحمي دختريتو، باکرگيت رو ازت گرفتم!
با خشم مچم را مي گيرد و فشار مي دهد. نگاهي به نگهبان مي اندازم که روي ما فوکوس کرده. صداي خفه اش را از بين دندان هاي کليد شده اش مي شنوم!
-مزخرف نگو. خودتم مي دوني که اين حرفا چرنده. اين قدر حرفه اي عمل کردي که اصلا نفهميدم بار اولته! مقاومتم رو اصرار تو شکست وگرنه هيچ وقت اين اتفاق نمي افتاد! هنوزم مي گم مسئوليت کارم رو به گردن مي گيرم ولي اجازه نمي دم اين جوري در موردم فکر کني!
با نفرت مچم را از دستش بيرون مي کشم و مي گويم:
-من اصلا در مورد شما فکر نمي کنم؛ چه خوب، چه بد! خودت گير دادي ول نمي کني من که گفتم فراموشش کن و برو رد کارت! الانم مي گم. من قصد ندارم آويزون کسي بشم که نمي خوامش و دوسش ندارم. نمي خوام به خاطر يه اشتباه، مرتکب يه حماقت بشم. پس دست از سرم بردار!
ابرويش را بالا مي دهد. دستانش را توي جيبش فرو مي کند و گردنش را به طرف من مي کشد.
-فکر کردي من دوست دارم و مي خوامت؟ فکر کردي عاشق چشم و ابروت شدم؟ يا با يه شب ب*غ*ل کردنت دين و ايمونم رو باختم؟
راست مي ايستد.
-نه عزيزم، از اين خبرا نيست. فقط اون قدر مردونگي دارم که نمي خوام به خاطر من آبرو و زندگي کسي به خطر بيفته. همين و بس!
نيشخند صدا داري مي زنم و مي گويم:
romangram.com | @romangram_com