#شاه_شطرنج_پارت_28

-باشه. با منشيم هماهنگ کنين که يه وقت ملاقات واستون بذاره!
و بيرون مي روم. از آن فضاي کم نور عذاب آور نجات پيدا مي کنم. لبخندي به روي خانم جلايي که سرپا ايستاده، مي زنم و به سوي دفترم پرواز مي کنم.
جناب اميرعلي احتشام، همچنان کيش!


****


هنوز نرسيده به دفتر صداي اس ام اس گوشي ام بلند مي شود. نديده مي دانم کيست. برايم شکلک خنده فرستاده. جوابش را با يک چشمک مي دهم. اين بار مي نويسد:
« چشمش تو رو گرفته، بدجور! »
لبخند مي زنم و جواب مي دهم:
« کجاش رو ديدي؟ »
مي نويسد:
« تا کجا مي خواي پيش بري؟ »

romangram.com | @romangram_com