#شاه_شطرنج_پارت_19
به اتاقم مي روم. دنبالم مي آيد.
-ديوونه شدي سايه؟ رقم پيشنهادي اينا خيلي بالاتر از کيمياست. از اين رو به اون رو مي شيم!
پشت ميز مي نشينم. نگاهي به قامت متوسط و تيپ ساده اش مي کنم و مي گويم:
-تو مو مي بيني و من پيچش مو. اين دو تا کارخونه فقط به خاطر رقابت با کيميا به ما پيشنهاد دادن. در حدي نيستن که ارزش کار رو بفهمن و ممکنه درست وسط راه کم بيارن و جا بزنن؛ اما کيميا مي دونه داره رو چي سرمايه گذاري مي کنه. مبلغ پيشنهاديش چشمگير نيست اما هيچ وقت يه پروژه رو نيمه کاره رها نمي کنه! از اون گذشته، کار کردن با کيميا، يعني اعتبار. يعني بيمه شدن ادامه فعاليت هامون. يعني فرصت گرفتن نمايندگي واسه پخش داروهاش. من اين همه امتياز رو به خاطر چند ميليون تومن اين ور و اون ور از دست نمي دم!
با انگشت اشاره سرش را مي خاراند.
-اينم حرفيه. انگار مخ تو بهتر کار مي کنه!
مي خندم.
-تازه فهميدي؟
او که مي رود گوشي را بر مي دارم و امين را فرا مي خوانم. پوشه اي را به دستش مي دهم و مي گويم:
-اين ليست اقلاميه که شرکت امير تو پخششون ضعيف عمل کرده. احتمالا به علت اين که ويزيتور اين داروها آدم قوي و حرفه اي نيست. طبيعتا کارخونه هايي که اين داروها رو توليد مي کنند بايد از اين روند ناراضي باشن. ببين مي توني با مديراشون قرار ملاقات بذاري يا نه! شايد بتونيم نمايندگي اينا رو از چنگشون در بياريم!
تحير از تک تک اجزاي صورتش پيداست.
-تو اينا رو از کجا فهميدي؟
سري تکان مي دهم و مي گويم:
-حالا! پيگيري کن، جوابش رو بهم بده!
romangram.com | @romangram_com