#شب_سراب_پارت_49
بدنم کوفته بود مثل اینکه تب کردم به طرف پنجره برگشتم صدای ظرف وظروف از پایین می امد مادر کنار حوض داشت ظرف میشست.
دستم به لحاف گیر کرد بیاد انگشتم افتادم از زیر لحاف بیرون آوردم مثل اینکه دستم ورم کرده بود همه چیز را به یاد آوردم سرم را تکان دادم هنوز گیجبودم مثل اینکه دیر کرده ام آفتاب پهن شده مادر چرا بیدارم نکرده؟اما نتوانستم بلند شوم شل بودم مادر بالا آ»د.
هان رحیم بیدار شدی؟چطوری؟
مادر چرا بیدارم نکردی؟دیر کردم.
برای چه دیر کردی؟اوستا خودش گفت تا حالت خوب نشد نرو.
اوستا گفت؟
اره حالت خوب نیست بیحالی دیشب تا صبح نالیدی دستت چطور است؟
خوب میشه خوب میشه.
می خوای بلند بشی جگر بخوری؟
جگر؟
خیلی دلم میخواست بخورم بلند شدم
بیارم؟
نه بگذار بروم سر وصورتم را بشورم بیایم
چطوری؟
بدنم کوفته است انگاری استخوان در بدن ندارم وارفتم.
مثل کتک خورده ها شدی؟خون رفته قدرتت با خون ریخته.
هر چه فکر کردم یادم نیامد تا این زمان کتک خورده باشم نه از دست پدر کتک خورده بودم نه از دست مادر هیچ وقت هم با کسی گلاویز نشده بودم , ولی تمام بدنم کوفته بود.
آب واقعا روشنایی است شفاست سر وصورتم را با آب خنک حوض شستم موهایم را خیس کردم زیر آفتاب ولو شدم خوشم آمد.
میشه مادر هر چه میخواهی بدهی بخورم همینجا بدهی؟
چرا نمیشه صبر کن متکا را بیارم بگذار زیر دستت.
نه بابا نمی خوام تکیه میدهم به هره حوض
مادر گوش به من نداشت نه تنها لحافم را آورد بلکه گلیم جلوی آستانه دررا هم آورد.
زنها واقعا چقدر عاقلند راحت شدم گرمای آفتاب وخنکی آب زنده ام کرد مادر از پله های زیر زمین که جای مطبخمان بود بیرون آمد توی تابه به اندازه کف دست بزرگ کباب جگر آورد نمک هم آورد.
بخور جای خون رفته پر می شود.
خودت چی؟
من که مریض نیستم.
نه مادر عطرش تا اطاق پیچیده تو نخوری من لب نمیزنم.
رحیم..
romangram.com | @romangram_com