#شب_سراب_پارت_48
یه خرده بشین روی چهار پایه بشین.
نشستم هنوز حال حال نبودم اما هوا داشت تاریک میشد.
بیا بقیه شیر را هم بخور بگذار بروم نان و کره بخرم بیاورم
نه اوستا می روم خانه شام می خورم.
شیررا بخور خودم همراهت می آیم.
نه نگفتم چون تنهایی فکرنکردم بتوانم بروم شیر را سر کشیدم کت ام را از روی همان لباس کارم پوشیدم وهمراه اوستا راه افتادم.
اوستا از دیدن وضع خانه مان قیافه اش درهم فرو رفت.گویا فکر نمی کرد منزلی که من در ان زندگی میکنم اینقدر محقر باشد خودم که رنگ به صورت نداشتم اما انگاری رنگ اوستا از من پریده تر بود.
ماردم با دستپاچگی رختخوابم را انداخت.
نه نمی خوابم حالم خوب است.
دراز بکش نخواب
شام را بدهید بخورد چی دارید؟
مادرم تعمدا" جواب نداد و اوستا هم اصرار نکرد موقع رفتن ده تومان بمادرم داده بود و سفارش کرده بود برایم جگر بخر وشیر بخرد.
وقتی اوستا رفت مادر چادر از سر انداخت و دوید کنارم نشست سرمرا گرفت بوسید.
الهی در وبلایت بخورد به سر من چه کردی؟با خودت چه کردی؟انگشتم را توی دستش گرفت چی زدی؟دوا زدی؟
نه
س چی کردی؟همینجوری ول کردی؟چرک میکند کار دستت می دهد خدا مرگم بدهد.
بلند شد رفت بیرون اطاق صدای کشیده شدن کفش هایش را روی پله ها شنیدم پایین رفت رفت توی مطبخ چشمهایم رابستم خوابم می آ».
برگشت گرد سفیدی توی قاشق همراه آورده بود زاج را سوزاندم خوبست خوب میکند انگشتم را باز کرد بقچه پارچه هایش را آورد یک پارچه بلند برداشت زاج را توی آن ریخت و روی زخم دستم گذاشت وبست..
انگشتم دوباره به ذق ذق افتاد درد گرفت بی تابم کرد.
تحمل کن خوب می شود تحمل داشته باش.
شام آورد سیب زمینی پخته بود پنیر صبحانه هم همراهش آورده بود
صبح تا تو بلند شوی می روم پنیر میخرم امشب این را بخور.
دلم شوری نمی خواد دلم یک چیز شیرین میخواد.
شیرین؟چی بدهم بخوری؟چیز شیرین؟چای شیرین می خوری؟
باشد بده.
سیب زمینی ها رو پوست کرد با پشت قاشق له کرد همراه چایی شیرین خوردم
خسته شدم می خوام بخوابم.
مثل دوران بچگی لحافم را دور بدنم تا کرد کت ام را هم رویم انداخت سردم بود اما بعد از شام حالم بهتر شد خوابیدم.
صبح وقتی بیدار شدم بوی غذا توی اطاق پیچیده بود یعنی چه؟مادر برای صبحانه چه می پزد؟
romangram.com | @romangram_com