#شب_سراب_پارت_140
بد دل شده بودم ، فکر مي کردم با پدر و مادرش توطئه اي چيده اند ، حتما مي خواهند ببرندش ، اگر برود چه مي کنم ؟ نه اينکه دوستش داشته باشم ، نه ، کم کم دلم مالامال از نفرت مي شد ، اما زن طلاق دادن براي مرد سر شکستگي است ، چه مي دانم ديگران چه احساسي دارند ، اما براي من چنين بود ، شبها تا نيمه خوابم نمي برد دمادم صبح مي خوابيدم و مدام کسل و بي حال بودم ، به مادر سپردم اگر صبح آمد ديد خوابم ، بيدارم نکند بگذارد بخوابم ، چون بدجوري خوابم بهم خورده بود ، فکر و خيال مثل خوره به جانم افتاده بود ، به مادر گفته بودم وقتي دايه مي آيد تنهايشان نگذارد ، نگذارد پچ پچ بکنند ، مي ترسيدم ، مي ترسيدم توطئه اي در کار باشد ، مي ترسيدم نقشه بکشند و مرا بيچاره تر بکنند ، محبوبه مدام دنبال بهانه مي گشت ، مدام با من سرگران بود ، نه اينکه من نبودم اما سرگراني من عکس العمل رفتار او بود ، مثل موم توي دستهايش نرم بودم ، اگر مي خنديد پر
در می اوردم اگر اخم میکرد کسل و مغموم میشدم،گرفتار شده بودم گرفتار ،
-رحیم ظهر کجا بودی ؟
-کجا بودم دنبال بدبختی،سرکار ،باغ دلگشا که نرفته بودم
-تو که ظهرها توی دکان نمی ماندی !
-یادت رفته ؟پس ان موقع ها کی به سراغم می امدی ؟یک بعد ازظهر نبود؟از وقتی تو زنم شدی پایم را از دکان بردی
-پس چرا صبح ها تا لنگ ظهر میخوابی ؟خوب زود بلند شو برو به کارت برس عوضش ظهر بیا خانه
-بیام که چی؟تو را تماشا کنم که یا عق میزنییامثل عنق منکسره بق کرده ای؟
-خوب حامله هستم حال ندارم
-حامله نبودنت هم دیدیم..........با هفت من عسل نمیشود خوردت .
-تو سیر شده ای
-میزنم توی دهانت ها!........ان قدر سر به سر من نذار ،اقا بالا سر من شده ای !
میدانستم دنبال بهانه است،میدانستم مخصوصا من را عصبانی میکندمیدانستم همه این ها توطئه است ان که سیر شده بود،او بود ،نه اینکه من مشتاقش بودم نه،اما اول او شروع کرداول او از خودش راند،در کمال اشتیاق با تمام نیاز به سویش رفتم ،با سردترین کلمات وبا تلخ ترین نگاه ها مرا از خودش راندو کم کم من هم رانده شدم ،اشتیاق از دست دادم،افسرده و ملول شدم وهمه ی زندگیم به خورد خواب و بیداریم در غم میگذرد،خواب از سرم پریده بیدار که هستم ارزوی خواب دارم لا اقل وقتی میخوابم از دنیای واقعی اطرافم میبرم ومغزم استراحتی میکند،برایم یک خواب عمیق،ارزو شده بود،عمیق نمی توانم بخوابم وقتی بیدار میشوم بجای اینکه خستگیم از بین رفته باشد احساس میکنم کسل ترشده ام ،کوفته تر شده ام،صدای چهچه ی پرندگان که زمانی فکر میکردم اشعارعاشقانه است،ازارم میدهدصدای عزاداریست،صدای ضجه و ناله است ،افتابی که گرمابخش حیاتم بودداغم میکرد گویی کمر بسته که جزغاله ام بکند،باد که میوزید نسیم دل انگیزی بودکه بوی گل به مشام می اوردحالا که باد میوزدفکر میکنم دیو ها وشیاطین قصد بهم زدن هرچه که دارم را کرده اند اخ که رنگ طبیعت چه بد عوض شده است،حتی شوخی وبازی با پسرم هم دلم را وا نمیکندحتی درددل کردن مادر هم سبکم نمیکند
ای عشق لعنت برتو،که شیطان واقعی هستی ،تا به لب سراب میکشی ودر چاه ذلت سرنگون میکنی ،ای عشق لعنت بر تو که زهر هلاهل هستی که رویش روکش شیرین کشیده باشند ای عشق لعنت بر توکه اول میفریبی و اخر میگدازی،اول مست میکنی واخر دیوانه بندی می نمایی ای عشق لعنت بر تو که مدهوش میکنی وبد ترین بلا ها را سر گرفتاران خود می اوری.
(14)
-رحیم جان من خوابم می اید نمی ایی برویم بخوابیم؟
-خوب تو برو بخواب
-بی تو؟
سرم را بلند کردم وبا تعجب نگاهش کردم،با دوچشم خمار نگاهم میکردبا تعجب گفتم :
-تو که حالت از من به هم میخورد!
خندید:خوب ویار همین است دیگر ،ادم از یک چیز بدش می اید فردایش همان را میخواهدمادرم با اشمئزاز سر تکان دادوبچه را با خشونت بغل زدودر حالی که از اتاق بیرون میرفت گفت:
-قباحت دارد به خدا!این زن اصلا شرم وحیا سرش نمیشود.
وقتی از پله ها پایین میرفت غرغرش را میشنیدم که میگفت خیلی بی حیا شده ای......
romangram.com | @romangram_com