#ستاره_ام_بمان_پاییزان_پارت_54

«نوزده سال.»

بهاره لبخندی زد و گفت: «زمانی که تو رو دیدم خیلی کوچک بودی. مراسم خاکسپاری پدرت بود.»

چهره اش را سایه ای از غم پوشاند و سکوت کرد. «حال مادرت چطوره؟»

«خوبه، ولی برام خیلی عجیبه که چطور شما، من رو...»

«می دونم چی می خوای بگی... من چطور تو رو شناختم و به این نام صدا زدم... در مراسم خاکسپاری پدرت، تو رو پاییزان می خواندند، ولی حالا غزل صدایت می کنند. از مادربزرگت علت این تغییر نام رو جویا شدم. برام توضیح داد که تو رو با نام غزل معرفی کرده، حتی از این سؤال من کمی هم تعجب کرد. فکر می کنم فراموش کرده نام اصلی تو چیه... اما به نظر من این نام برازنده چنین چشمهای زیبا و عسلی رنگی است. می دونی عزیزم، من هم نوزده سال پیش از ایران رفتم. در عشق شکست خورده بودم، خیلی جوان و کله شق بودم. فکر می کردم هرچه رو می خوام، می تونم به دست بیارم، حتی مردی که خودش به من گفته بود جایی برای من در قلب او وجود نداره... من لجباز بودم و پرامید. او رو می خواستم و امید داشتم بر می گرده... ولی خب این طور نشد و من بازی رو باختم.

بهاره با چشمهای غمگین به او نگریست و گفت: «پس از او دیگر چیزی برام باقی نماند که به خاطرش اینجا زندگی کنم. به همین دلیل رفتم... می دونی پاییزان، هیچ ## مثل او نبود، هیچ ##. خواستم فراموشش کنم، برای همین ازدواج کردم، ولی ناموفق بودم. شاید چون قلبم را با او به خاک سپرده بودم. می دونی عزیزم، تو خاطرات را برایم تداعی می کنی!»

پاییزان که با حیرت به او می نگریست با تعجب گفت: «من؟»

می خواست بپرسد آیا شباهتی به شخصی که بهاره دوستش داشته داره، ولی بهاره موضوع صحبت را عوض کرد و پرسید: «مادرت چه می کنه؟ دوباره ازدواج کرده؟»

«نه، تمام وقتش رو صرف من و شرکت پدر کرده... البته الان با رفتن دایی ام به شرکت کمی بار مسؤلیتش کم شده و استراحت می کنه. شما با مادرم آشنایی دارید؟»

«کم و بیش... زمانی خودم به او گفتم در مقابل این جماعت سستی نشان نده و اینکه این کار خیلی مشکل خواهد بود. با مادربزرگ زندگی می کنی؟»

«نه، ولی در هفته دو یا سه بار به دیدنش می رم.»

از طرف اتاق پذیرایی صدایی چند زن که بهانه را به نام میخواندند توجه شان را جلب کرد.

بهاره بلند شد(از ملاقاتت خیلی خوشحال شدم.به مادرت از طرف من سلام برسان.من این هفته باز عازم دیار غربتم به مادرت بگو شرمنده اش هستم.من را بخاطر جوانی و نادانی ام ببخشد.

romangram.com | @romangram_com