#_ستاره_پنهان__پارت_49


دست توی جیب شلوارش کرد و موبایلش رو بیرون آورد. گوشیش از مال من خیلی بهتر بود. من هم گوشیم رو درآوردم و شماره ای که می داد رو سیو کردم. دو دل بودم که زنگ بزنم یا نه. اصلاً روم نمی شد.

دل به دریا زدم و شماره رو گرفتم. بعد از چند بوق جواب داد: بفرمایید؟

- سلام.

- سلام علیکم. بفرمایید؟

چی باید می گفتم؟

- من سحرم.

- اشتباه گرفتید.

می خواست قطع کنه که گفتم: سحر نظری.

بعد از مکث کوتاهی گفت: امرتون؟

- این آقایون برق خونه رو قطع کردند!

- من بهشون گفتم.

- چی؟!

- وقت ندارم... باید برم.

عصبانی گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چی؟ مگه قرار نشد یه مدت به من کاری نداشته باشید؟

- من با شما کاری ندارم. شما دست از سر من بر نمی دارید!!

- آقای محترم! من دارم اینجا زندگی می کنم. یخچال دارم. وسیله های برقی دارم.

romangram.com | @romangram_com