#_ستاره_پنهان__پارت_14


- غلط می کنی.

با من وارد خونه شد و ادامه داد: نذار بابا رو تیر کنم برت گردونه ها... منتظر بهونه ست.

حرفی نزدم که بی خیال بشه. م*س*تقیم به طرف آشپزخونه رفت و گفت: چی داری؟

- برو بقیه رو برسون. ظرف ها یخ می کنند.

- می برم حالا.

ظرف رو روی کابینت های کرم قدیمی گذاشتم و به موهای فشن و شلوار آویزونش نگاه کردم. در قابلمه رو بست. با سرزنش گفتم: اصلاً واسه کنکور می خونی؟

- کی خواست درس بخونه؟

- ...

- ببین آرش دو سه ساله بارش رو بست. من هم می خوام برم دنبال فوتبال.

- اون شانس آورد. ماها شانس نداریم.

- من فوتبالم خوبه. مگه همه باید درس بخونند؟

یه قاشق برداشتم و یه کم از شله زرد خوردم.

- با این ریخت میری جلو بابا، چیزی نمیگه؟

- کدوم ریخت؟

به شلوار و موهاش اشاره کردم و گفتم: الم شنگه هاش فقط مال من بود!

- خب حالا. من که جلوش اینطوری نمیرم.

romangram.com | @romangram_com