#ثروت_عشق_پارت_94

- شک نکن!
- بسیارخب، هر کاری بگی میکنم.
گوشیشو از جیب کتش درآورد و رو به من تکان داد و گفت:« شمارشو بگیر.»
گوشیرو از دستش گرفتم و شمارشو گرفتم.
- حالا هر چی که من بهت میگم رو بگو.
- خب.
شهاب تلفنش را برداشت. صدایش مضطرب بود. ارسلان کلمات را آهسته میگفت و من آن ها را تکرار میکردم.
- سلام بفرمایید.

- الو.. شهاب منم.
- سمانه؟ کجایی دختر؟ زود باش بگو تا بیام.

- شهاب.... باید ببینمت. تنها.
- حالت خوبه؟

- من حالم خوبه... فقط تنها بیا به این جایی که میگم. من حالم خوبه.

romangram.com | @romangram_com