#ثروت_عشق_پارت_197


- منم همینو میگم. تو واقعا چه طور تونستی ها؟

- متاسفم سمانه.
منم خودمو لوس کردم و رومو کردم اونور. برای چند لحظه ی اول در کمال تعجبم هیچ اتفاقی نیفتاد، اما بعد از مدتی شهاب من را در آغوش کشید.

- سمانه متاسفم.
- من... من
نمیدونم چرا به لکنت افتاده بودم.
- من متاسفم.... منو ببخش.
- خب خب. ولم کن.
خودم را از بغلش انداختم بیرون. چون اگر در همان حالت میموندیم بدنم از شدت گرما میسوخت.
- من... باید بهت اعتماد میکردم. اما بهم حق بده. خب... اون عکس خیلی طبیعی بود و منم...
- آره شهاب راس میگی. هر کی بود با دیدن اون عکس همین عکس العملو نشون میداد.
- سمانه نمیدونی وقتی اون عکسو دیدم چه دردی کشیدم.
- اوهوم.

romangram.com | @romangram_com