#ثروت_عشق_پارت_173
- من میخوام به همه بگم. تو میخوای چیکار کنی؟
از عصبانیت لبم را گاز گرفتم و گفتم:« چه فرقی برای تو میکنه؟»
شانه اش را بالا انداخت و گفت:« همینجوری عشقم میکشه.»
نفسم را با صدا بیرون دادم و در دلم گفتم:« اگه شهاب بفهمه بهش شک کردم دلش میشکنه.»
با اکراه گفتم:« میخوای التماست کنم؟»
- التماس تو به درد من نمیخوره.
- پس چی؟
نگاه موذی بهم انداخت و گفت:« اگه برام یه کاری بکنی، به هیچکی نمیگم.»
خواننده ی عزیز، به معنی واقعی کلمه دلم میخواست گریه کنم.
- چه کاری؟
- یک ساعت، فقط یک ساعت باهام بیا بیرون. در عوض هم کمکت میکنم بدون اینکه کسی بفهمه از اینجا بری بیرون، هم به هیچکس نمیگم که اینجا بودی. قول میدم.
- عمرا. خودت میدونی که من با شهاب نامزدم. من حتی اسمت رو هم نمیدونم.
- اسمم یاشاره. خب دیگه اسممو میدونی. آها اینکه با شهاب نامزدی رو هم میدونم. منکه نمیخوام بینتون قرار بگیرم... تصور کن که فقط با یه دوست میخوای بری بیرون. همین.
- انگیزتو از این کار درک نمیکنم.
- فقط یک ساعت.... تو که نمیخوای دل شهابو بشکونی؟
حالم از چهره ی نکبتش با پوست سفید و موهای قهوه ای روشن به هم میخورد. اما یک ساعت خیلیم نیست... نه؟
romangram.com | @romangram_com