#ثروت_عشق_پارت_166
- خب تو بیا خونه ی ما.
- چی؟
وای من نمیخواستم دوباره پدرو ببینم.... دست کم نه به این زودی!
- بیا خونه ی ما.
- نه نه شهاب درست نیست من بیام خونه ی شما.
- چرا؟
- آخه من همیشه میام اونجا.
- سمانه باید بیای پدرم رو ببینی؛ بعد از اون قضیه دیگه باهاش ملاقات نداشتی.... به خاطر همین اونم حتما دلش برات تنگ شده...
- اما اوندفعه...
- اون دفعه عصبانی شد یه چیزی گفت.
- نه شهاب من نمیام.
- خب پس میخوای من بیام خونه ی تو؟
- نه!
romangram.com | @romangram_com