#ثروت_عشق_پارت_165

بعد عسل را بغل کردم و به اتاق نشیمن رفتم.

ساعت حدودای چهار بعد از ظهر بود که شهاب بهم زنگ زد. من سریع گوشی رو بداشتم.
- الو؟
- سلام سمانه خانوم.
- سلام شهاب جونم خوبی؟
- ممنون عزیزم. ببخشید این چند روز سرم شلوغ بود بهت زنگ نزدم. درگیر یه پرونده ی پیچیده ام. پدرمو درآورده.

- اشکال نداره.... تو کارت خیلی وقتتو میگیره.
- آره. میای یه قرار بذاریم همدیگرو ببینیم؟
- آره آره حتما. کجا بریم به نظرت؟
- اوم... نمیدونم... پارک بریم؟
- نه راستش من زیاد حوصله ی پارکو ندارم. سینما چطوره؟
- آخه اینجوری نمیتونیم با هم حرف بزنیم... همش باید حواسمون به فیلم باشه!
- خب پس کجا بریم؟


romangram.com | @romangram_com