#سکانس_عاشقانه_پارت_85


_ نمیدونم هر طور خودت مایلی من مشکلی ندارم!..

_امیرعلی : پس بهشون زنگ میزنم..!

سري تکون دادم و مشغول ناهارم شدم که صداي زنگ آیفون تو خونه پیچید..!

_امیرعلی : مهمون دعوت کردم!..

لیوان نوشابه رو سر کشیدم و گفت:

_ نه بابا مامانمه تا مطمئن نشه میریم که خیالش جمع نمیشه منم گفتم بیاد..!

به سمت آیفون رفتم و در و براي مامان باز کردم!..

در سالن رو باز کردم و منتظر اومدنش به حیاط چشم دوختم!..

با نزدیک شدنش به سمتش رفتم و بغلش کردم:

_ سلام مامان.

گونه ام رو بوسید و بعد از احوال پرسی داخل خونه شد!..

امیرعلی با قدم هاي بلند به سمت مامان اومد و بغلش کرد بچه پرو چه صمیمی شده با مامانم!..

بعد از نیم ساعت حرف زدن امیرعلی گفت میره بیرون خرید کنه منم یه لیست بلند بالا تقدیمش کردم و فرستادمش!..

بعد از رفتن امیرعلی مامان به اتاقمون اومد به چمدوناي بسته شده امون و نیم نگاهی انداخت و گفت:

romangram.com | @romangram_com