#سکانس_عاشقانه_پارت_75
بدون توجه به من که داشتم بال بال میزدم شماره اش رو گرفت!..
_ سلام پسرم خوبی؟
با حرص لبم رو به دندون گرفتم و به سمت آشپزخونه راه افتادم ..اصلا دلم نمیخواست حتی صداش رو از پشت گوشی بشنوم چه برسه به اینکه ببینمش خداکنه پات بشکنه نتونی بیایی..!
_ بــهـــار
با صداي مامان از فکر بیرون اومدم که ادامه داد:
_ امیرعلی گفت کارش زیاد طول نمیکشه میاد..!
با حرص کلم هارو ریز ریز میکردم و به مامان غر میزدم :
۵۴
یه روز میخواستم کنارت باشم زرت زنگ زدي امیرعلی رو دعوت کردي که چی؟ کم تو خونه ریختشو میبینممگه؟
لب پایینش رو به دندون گرفت و با چشم غره گفت:
_ خجالت بکش این چه طرز حرف زدن پشت شوهرته ، از خداتم باشه دعوتش کردم تو که عاشق سینه چاکش بودي الان چی شد یه شبه فارغ شدي؟
کلافه از جا بلند شدم و با صداي تحلیل رفته و بی حالی گفتم:
_ من میرم اتاقم یکم بخوابم مامان سرم درد میکنه ..کار دیگه اي مونده؟ سري تکون داد و گفت:
_ نه دخترم برو امیرعلی اومد صدات میکنم..!
romangram.com | @romangram_com