#سکانس_عاشقانه_پارت_68
حتی تلاش نمیکردم زیر چشمی نگاهش کنم با اخماي درهم به روبرو زل زده بودم و فقط منتظربودم حرف بزنه تا پاچشو بگیرم ..!
بعد از چند دقیقه سکوت به حرف اومد و با لحن تندي غرید :
_ تو که جنبه زندگی با یه بازیگر رو نداري غلط کردي ازدواج کردي ، بیخود گفتی دوست دارم وقتی به جاي اعتماد به شوهرت بهش شک داري..!
از حرفاش به نقطه جوش رسیده بودم و به جاي سوختن قل قل میکردم ..!
با نیشخند به سمتش چرخیدم و با تن صداي بلندي گفتم:
_ جنبه ندارم؟ اینکه معلوم نیست کی انقدر تو بغلت مونده که عطرش اینطوري روي لباست مونده میشه جنبه داشتن؟
اگه تو بازیگري منم دکترم کم مراجع کننده مرد و کم دکتر دور اطرافم نیست میرم زرت و زرت یا بغلشون میکنم یا لاس میزنم ببینم جنبه زندگی تو با یه دکتر چقدره!..
دستاشو گذاشت روي بازوهام و به طرف خودش کشیدم خواستم پسش بزنم که از بین دندوناي کلید شدش غرید :
_ تا اون روي سگم بالا نیومده به حرفام گوش کن بهار ...دارم خیلی خودمو کنترل میکنم بخاطر رفتار مزخرفت جلوي خانوادهامون هیچی بهت نگم!..
دستشو از روي بازوهام دو طرف صورتم گذاشت و شمرده شمرده گفت:
_ وقتی وسط خیابون دارم راه میرم یکی خودشو میندازه بغلم ده تاي دیگه هم دورم جمع میشن میشه تقصیر منه؟ وقتی به دختره دارم چشم غره میرم محل نمیده یکی دیگه هم داره فیلم میگیره چیکار کنم؟ بزنم تو دهن یارو؟ از حرص حرفاش یقه پیراهنش رو تو دستم مچاله کرده بودم!..
دستامو بین موهاش فرو کردم و در حالی که محکم می کشیدم جیغ زدم:
romangram.com | @romangram_com