#سکانس_عاشقانه_پارت_66


اخماشو درهم کشید و بغض کرده رو کاناپه غمبرك زد .. اي خدا بگم چیکارت کنه بهار که زندگیمو نابود کردي..!

دستمو دور شونه اش انداختم که با حرص گفت:

_ سه ساله قراره با مامانت حرف بزنی اما هر بار یه بهونه ردیف کردي ، گفتی صیغه راه اومدم ..هزار و یک غلط دیگه کردي راه اومدم .. حالا باید با خبر ازدواجت روبرو بشم؟ چشمام از حرفش گرد شد هزار یک غلط دیگه؟

_ عسل ، مگه من جز بغل کردنت کار دیگه اي کردم؟ دختر باز هستم اما آدمم، لاشی نیستم ، من حتی به اون دختر که زنمه دست نمیزنم ..چون مال من نیست حق من نیست زندگیشو نابود کنم!..

تو فکر میکنی من راحتم؟

میفهمی وقتی به چشماي پر از عشق یه نفر نگاه میکنی و کلی دروغ تحویلش میدي یعنی چی؟ نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:

_ من از روي حرص میگم اون دختره درپیت اما درپیت خود منم نه اون که انقدر تو کارش حرفه اي هست که دکتري که سی ساله تیغه دستشه میگه برو سراغ فلانی...!

من برام نابود کردن زندگی همچین زنی سخته.. هنوز دو روز از ازدواجم نگذشته برم بگم باید جدا شیم؟ کیفش رو با حرص از روي میز چنگ زد و بلند شد و با گریه گفت:

_ واسه تمام دختراي روي این زمین مردونگی به خرج بده واسه منی که سه ساله دست به سرم کردي نامردي..

باشه امیرعلی اصلا من میرم گم میشم تو با خیال راحت به زندگیت با اون خانم دکتر برس!..

دستش رو کشیدم ..به طرف خودم کشیدمش و با لحن آرومی گفتم:

_ آخه قوربونت برم تو که میدونی من عاشقتم چرا حرص میخوري؟ تو که میدونی یه تار موي گندیت به صدتا از این دکترا می ارزه چرا بغض میکنی؟ ازش جدا میشم اصلا کاري میکنم خودش طلاق بخواد!..

ساعت هشت شب شده بود و هنوز خبري از امیرعلی نبود ...مثل مرغ سرکنده خونشون رو متر میکردم .. انقدر خیره به ایفون شده بودم که چشمام خشک شده بود!..

مامان و فرشته جون آشپزخونه بودن ، حسین آقا هم که بیرون بود عصر زنگ زد و عذرخواهی کرد نمیتونه بیاد ..!

romangram.com | @romangram_com