#سکانس_عاشقانه_پارت_64
انگشت میخ شده ام روي لباش رو بوسید و دستمو گرفت و با مهربونی گفت:
_ چرا زنمو دوست نداشته باشم؟ اگه دوست نداشتم خودمو این همه به آب و آتیش میزدم؟ صدبار جلوي بابابزرگت خودمو کوچیک میکردم که چی بشه؟ به سمت اتاق هولم داد و ادامه داد:
_ دیگه از این حرفا نزنیا ، آماده شو برسونمت خونه پیش مامانم ، شام دعوتیم منم یکم بیرون کار دارم تنها میمونی
!..
گفته بود هیچ فیلمنامه اي روقبول نکرده فعلا ، پس این کارهاي که از صبح از کنارش بیرون میزنه از کجا میاد؟ نگاه دودلم رو از صورتش گرفتم و آروم گفتم:
_ میرم پیش مامانم..
وسط حرفم پرید و با خنده گفت:
_ یه ساعت قبل بردمشون اونجا عشقم آماده شو ببرمت!..
از لفظ عشقم دلم ضعف رفت و بی هیچ حرف دیگه اي به سمت اتاق راه افتادم!..
۴۶
مانتو زرشکیم رو تن زدم و جلوي آینه ایستادم کمی کوتاه بود ، اما مهم نبود جاي خاصی نمیخواستم برم که زیادي به چشم بیام ..!
کیفم رو به همراه گوشیم برداشتم و از اتاق بیرون اومدم!..
پشتش بهم بود و داشت با تلفن حرف میزد لباساش رو عوض کرده بود و اسپورت پوشیده بود !..
چقدر رنگ خاکستري بهش میومد..!
romangram.com | @romangram_com