#سکانس_عاشقانه_پارت_63


دستاشو دور کمرم انداخت و به خودش تکیه ام داد و گفت:

۴۵





_ به ما میگن زن و شوهر ، اگه جلوي تو راحت نباشم حرف نزنم لخت نچرخم برم جلوي دختراي دیگه اینطوري باشم!..

با حرص پریدم بهش و گفت:

_ غلط میکنی ..!

با ذوق ابروي بالا انداخت و دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و خیلی ناگهانی لبامو بوسید ..!

به چشمام که هنوز متعجب بود نگاه کرد و گفت:

_ با این وضع تو من تا ده سال دیگه ام شب حجله ندارم ، نه به دختراي مردم که نزده میرقصن نه به زن من که دارم چراغ نشون میدم کپ میکنه ..!

یقه پیراهنش رو چنگ زدم:

_ امیرعلی ..!

نگاهشو به چشماي خیسم دوخت متعجب خواست چیـزي بگه که دستمو روي لباش گذاشتم و با بغض گفتم:

_ جون عزیزترین کََست راستشو بگو تو دوستم نداري؟

romangram.com | @romangram_com