#سکانس_عاشقانه_پارت_61


_ غذاتو بخور تا برات بگم!..

لقمه غذا رو تند جویدم و گفتم:

_ الان بگو

نوچ کش داري گفت و به ظرف غذا اشاره کرد!..

مثل کساي که از قحطی اومدن تند تند میخوردم ..!

هر بار که قاشقم و پر میکردم با بهت نگاهم میکرد و بعد هرهر میخندید ..!

لیوان آب رو سر کشیدم ، نفس راحتی کشیدم و با هیجان گفتم:

_ بیا خوردم بگو.

۴۴

همینطور که غذاشو میخورد با صداي ـرومی گفت:

_ من علاقه اي بهت ندارم بهار!..

با حرفش بدنم یخ کرد ، انقدر شوکه شدم که زبونم تکون نمیخورد ، نگاهشو به صورت وا رفته ام انداخت و پایین کاناپه کنار پاهام نشست ، دستام رو بین دستاش گرفت و گفت:

_ میدونی چرا؟

به چشماي خیره شده ام زل زد و گفت:

romangram.com | @romangram_com